جهان ورزش 2011 |
|||
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 15:20 :: نويسنده : سینا جمالی
علي كفاشيان ميگويد ميخواهد براي يك بار ديگر رئيس فدراسيون فوتبال بشود چون 4 سال گذشته به او خيلي خوش گذشته است! خواهش 90 MAN از كفاشيان و بعضي از مسئولين ديگر اين است كه براي خوشگذراني جاي ديگري را انتخاب كنند!
خوشگذراني علي كفاشيان ميگويد ميخواهد براي يك بار ديگر رئيس فدراسيون فوتبال بشود چون 4 سال گذشته به او خيلي خوش گذشته است! خواهش ما از كفاشيان و بعضي از مسئولين ديگر اين است كه براي خوشگذراني جاي ديگري را انتخاب كنند! به خدا در اين دنيا اينقدر جا براي خوشگذراني وجود دارد كه اين ميزها را براي خوشگذراني انتخاب نكنيد. اگر همين امروز سري به آگهيهاي تبليغاتي روزنامهها بزنيد ميبينيد كه جا براي خوشگذراني زياد است؛ از سواحل خليجفارس يا همان دبي سابق گرفته تا سواحل تركيه و دور از جون تايلند! باور كنيد خيليها مثل اين ما حاضر هستند از حق خود در بيتالمال بگذرند و با خرج بيتالمال شما و امثال شما را براي خوشگذراني به هر نقطهاي كه دوست داشتيد بفرستند و خوش بگذرانيد! آخر كدام آدم عاقلي پشت ميز را براي خوشگذراني انتخاب ميكند؟ اصلا گيريم كه جاي خوبي هم باشد، خب اجازه بدهيد 4 سال هم يك بنده خداي ديگر خوش بگذراند! اصلا مگر قرار است همه خوشگذرانيها 8 ساله باشد؟ چه اشكالي دارد كه 4 سال شما خوش بگذرانيد 4 سال هم يه بنده خداي ديگر! آقاي كفاشيان! بياييد شاديهايمان، ببخشيد خوشگذرانيهايمان را تقسيم كنيم! بخدا ثواب دارد، اصلا گور پدر فوتبال، حداقل به فكر ديگران باشيد كه چند سال است براي اين ميز شمادندان تيز كردهاند! آخر آنها هم دل دارند، نگذاريد ناكام از دنيا بروند.
بخاطر دخترم (1) * برنامه امشب سينماهاي ليگبرتر * كارگردان و بازيگر نقش اول: بازيگر زبل * بازيخور: باشگاه فرهنگي ورزشي – هواداران تهيهكننده: چرك دست خلاصه فيلم: فوتباليستي مشهور، بخاطر دخترش سهام كه در يك كشور خارجي به نام آلباما زندگي ميكند، قيد هواداران، تيم و پيراهني را كه به آن عشق ميورزد رها كرده و قرار است به كشور آلباما برود و در آنجازندگي كند اما ناگهان سر از كشور آن زان كاس در ميآورد... * بازيگر نقش اول: باور كن حاجي هر وقت توپ را ميبينم ياد دخترم سهام ميافتم كه در كشور آلباما زندگي ميكند و تمام فكر و حواسم به اوست. * مديرعامل باشگاه فرهنگي ورزشي: خب عزيزم! سهام را بيار اينجا پيش خودت خيالت راحت بشه. * بازيگر نقش اول: نه حاجي دخترم به زباني صحبت ميكند كه تو كشور ما هيچ مدرسهاي و هيچ معلمي قادر نيست به آن زبان تكلم كند. * حاجي: خب حالا چه زباني هست اين زبان دختر گل شما؟ * بازيگر نقش اول: زبان انگليسي!
بخاطر دخترم (2) * حاجي: آره حق با توه! فقط تو مدارس آلباما ميتوانند به زبان انگليسي درس بدهند حالا ميخواهي تو آلباما به فوتبالت هم ادامه بدهي؟ * بازيگر نقش اول: آره حاجي! تو خودت خوب ميدوني كه من عاشق اين هواداران هستم اما به خاطر دخترم سهام مجبورم از عشقم بگذرم و كلي وقت بگذرونم تا يه تيم پيدا كنم خيلي سخته اما چه كار كنم؟ وقتي من به جاي توپ، دخترم سهام را ميبينم چطور ميتوانم اين فوتبال لعنتي را ادامه بدهم؟ * حاجي: آره حق با توه! برو عزيزم! سفر به سلامت! مواظب خودت باش. * ادامه داستان: بازيگر باروبنديل خود را ميبندد تا به كشور آلباما پرواز كند اما ناگهان هواپيما سر از كشور آن زان كاس در ميآورد. در فرودگاه آقاي بازيگر ناگهان شيخ حسن احمد را ميبيند كه رئيس باشگاه الفلوس است. شيخ احمد به او پيشنهاد بازي در باشگاه الفلوس راميدهد و آقاي بازيگر توي رو در بايستي ميافتد و اين پيشنهاد را قبول ميكند و معامله جوش ميخورد. مدرسه سهام در همان لحظه جور ميشود و او به مدرسهاي ميرود كه قادر است تمام نيازهايش را برآورده كند. قرارداد در همان فرودگاه امضاء ميشود. آقاي بازيگر با يك روزنامه كشور آن زان كاس مصاحبه ميكند و دليل جدايياش از باشگاه فرهنگي ورزشي را آلودگي هوا عنوان ميكند. The End نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|